آقا!به تو پناه آورده ام
از پدر شیخ بهایی نقل می کنند که فرمود:شبی به حرم سیدالشهدا (علیه السلام) مشرف شدم. وقت
سحر شد.دیدم دو نفر به صورت های مهیب و عجیبی آمدند، در حالی که زنجیری از آتش به دست آن ها
بود، سپس سر قبری رفتند که صاحبش را در همان روز دفن کرده بودند،نعشی را از آن قبر بیرون آوردند و
آن زنجیر آتشین را به گردنش انداختند و گفتند: ای بدبخت! تو لیاقت این زمین را نداری.خواستند او را
بیرون ببرند که رو کرد به قبر سیدالشهدا (علیه السلام) و عرض کرد: ((آقا من مهمان تو هستم ،به تو پناه
آورده ام. ناگهان دیدم در ضریح باز شد و آقا سیدالشهدا (علیه السلام) بیرون آمدند و به آن دو فرمودند: او
را رها کنید.زیرا به من پناه آورده است.)) پس غل زنجیر آتشین را از گردنش برداشتند و رفتند.
برگرفته از طوبای کربلا،فرمایشات عارف اسماعیل دولابی
+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 0:39 توسط سربازان گمنام
|