سردار بی سر
سردار شهید حاج شیر علی سلطانی :
من شرم می کنم روز قیامت در پیشگاه اربابم امام حسین (علیه السلام) سر در بدن داشته باشم...
وسط حیات نشسته مسجد مقداری خاک ریخته شده بود و در کتابخانه باز بود.نگاهی به داخل کتابخانه
انداختم.
حاج شیر علی گودالی حفر کرده بود و اصلأ متوجه من نبود.
-سلام حاجی خسته نباشی.
-سلام علیکم و رحمة الله
گودال درست شبیه به یک قبر بود.حتی لبه و لحد هم داشت. حاجی سر زانوهایش را تکاند و بیرون آمد.
بهت زده گفتم:
-پناه بر خدا.این مال کیه؟!
لبخندی زد و گفت:
-پناه بر خدا نداره مؤمن!قبر حقیر فقیر شیر علی سلطانی
خیلی سعی کردم تعجبم را از او پنهان کنم . با ترس و دلهره توی قبر نگاه کردم. خیلی کوچکتر از قد
رشید او به نظر می رسید!
وقتی حاجی شهید شد پیکر بی سرش را همان جا دفن کردند و شگفتا که آن قبر اصلأ کوچک نبود...
برگرفته از:گذری بر خاطرات سردارن شهید استان فارس،کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز