ثواب گریه بر امام حسین ع
به سند معتبر از ابوعماره منشد ( شعر خوان ) روایت شده است : روزی حضور امام صادق ( ع ) شرفیاب
شدم ، حضرت فرمود : شعری در مرثیه امام حسین ( ع ) به آن روشی که بین خودتان مرسوم است بخوان .
همین که شروع کردم به خواندن ، حضرت گریان شد . من مرثیه می خواندم و آن بزرگوار می گریست تا آنکه
صدای گریه از منزل آن حضرت بلند شد و صدای گریه ی زن ها نیز از پشت پرده برخواست . وقتی روضه
تمام شد ، حضرت فرمود : هر کس در مرثیه امام حسین شعری بخواند و پنجاه نفر را بگریاند بهشت بر او
واجب می گردد ، هر کس ده نفر را بگریاند بهشت بر او واجب می شود ، هر کس یک نفر را بگریاند بهشت
بر او واجب می شود ، و هر کس مرثیه بخواند و خود بگرید ، بهشت بر او واجب می شود ، و هر کس خود را
به صورت گریه کننده در آورد بهشت بر او واجب می گردد .
یعنی واقعا این کار هم ازمون بر نمیاد؟!!
« عنایت آقا عبدالله الحسین ( ع ) »
حجهُ الاسلام حاج آقا محسن کافی ( آقا زاده مرحوم حاج شیخ احمد کافی )نقل میکند : یک روز با دوستان به
دیدار مرحوم کافی می رفتیم .
در راه یکی از دوستان پرسید : حاج آقا ! آقای کافی که مجتهد نیست ، چطور شده همه مردم او را دوست دارند
و پای منبر او می آیند ؟ گفتم : الان به دیدارش می رویم و از او می پرسیم . مرحوم کافی بعد از منبر داخل
اتاقی می نشستند و علما به دیدار ایشان می آمدند . بعد از احوال پرسی گفتم : حاج آقا کافی ! مردم می گویند
شما که مجتهد و عالم نیستید ، پس چرا اینقدر معروف هستید ؟ مرحوم کافی فرمود آری ! همین طور است .
روزی رژیم شاه ملعون مرا به کرمانشاه تبعید کرد . یک شب مرا در خرابه ای گذاشتند و من از وحشت ، قلبم
درد گرفت . بعد از چند روز به تهران آمدم ، آقای فلسفی را دیدم ، ایشان حال بنده را پرسیدند ، گفتم : قلبم درد
می کند . گفت : اگر می خواهی شناسنامه ات را بده تا رفقا برایت ویزا بگیرند ، برو خارج عمل کن تا قلبت
خوب شود . گفتم : اگر می خواهی ویزای خارج بگیری و مرا بفرستی زیر دست یک مشت دکتر های بی دین
و یهودی و کافر و بعد هم معلوم نیست خوب شوم ، بیا یک ویزا بگیر برویم کربلا پیش طبیب اصلی و ارباب
کل آقا سید والشهدا ابا عبدالله الحسین ( ع ) تا شفایم را از آقا و ولی نعمتم بگیرم .
ویزا گرفته شده ، در کربلا پیش کلید دار آقا امام حسین ( ع ) رفتم و گفتم : اقا جان ! حرم را در چه روزی می
شویید ؟ گفت : در فلان شب .
گفتم : آقا جان عطر یا گلابی نیاز هست که با خود بیاورم ؟ گفت : نه ! نیاز نیست . من رفتم و آن شب برگشتم
، وارد حرم شدم همان طوری که داشتم حرم را می شستم منقلب شدم و فمیدم آقا می خواهد به بنده عنایت و
لطفی کنند . فهمیدم یک چیزهایی می خواهند به بنده بدهند ، پریدم ضریح را گرفتم و دادند آنچه را که می
خواستند بدهند و از آن شب معروف شدم .